ازنصایح پدربزرگها
پدربزرگش گفته که :
پدربزرگم گفت: «دو تا چیز همیشه بلنده. یادت باشه اینو!»
گفتم: «چی آقاجون؟»
گفت: «بختِ آدمِ خوشبخت، مالِ آدم بدبخت» البته جای «مال»، اصل جنس را گفت که من شرم حضور دارم از بیانش و به هر حال خانواده نشسته.
فورا گفتم: «یعنی چی؟ مالِ آدم خوشبخت یعنی بلند نمیشه؟»
که دیدم غیضی شد و درآمد که: «این چه طرز حرف زدنه؟ حالا من یه چیزی میگم تو که نباید عینشو بگی!»
سرم را انداختم پایین. او برگ خیارها را وارسی میگرد، کِرمی شتهای آفتی چیزی نگرفته باشد. ادامه داد: «تو که ادبیات دوست داری، از همین حالا باید یاد بگیری این چیزها رو!»
لب میگزیدم، تکیه داده بودم به درخت آلو.
گفتم: «چی رو یعنی؟ چیز آدم بدبخت...»
پرید وسط حرفم: «یعنی از همین خیار بنویس، منظورت گلابی باشه. از گلابی بنویس منظورت گوجه باشه...»
گفتم: «خب اگه خواستم از یه چیزی بنویسم که منظورم دقیقا همون چیز باشه چی؟ نمیشه؟»
گفت: «ننویس. برو کودن شو یا مجری تلویزیون شو!»
زیرچشم نگاهش میکردم. گفتم: «خب فرض کنیم راجع به "عشق" خواستم بنویسم»
پوزخندزنان گفت: «بنویس یه چیزی همیشه کوتاهه. دست عاشق از لِنگِ معشوق!»
- ۹۵/۰۳/۲۳