وقتی بقیه میپرسند، خیلی مهم است که داستان عاشقانهمان را چهطور روایت کنیم. اغلب دروغ میگوییم. در هر رابطهی ۲نفره، همیشه یک کدام عاشقتر بوده و هزینهی بیشتری پرداخته. این قانون ابدیست، کاریش هم نمیشود کرد. غمانگیز است، اما هست. همیشه هم به همین خاطر تمام میشود. که یک کدام بزرگتر بوده و شجاعتر، پاکباختهتر و فداکارتر. که قامت یکی از دو نفر، رفیعتر از سقفِ کوتاهِ دیگری بوده. که سرش را کوتاهیِ آن یکی به طاق کوبیده و رهایش کرده. خب. حقیقت تلخ است. این حقیقت که، راویانِ عشق اغلب همان کوتاههای بیمعرفت بودهاند، همان نیمهراههای نارسی که تمامِ باغِ عاشقِ واقعی را مسموم کردهاند. راویان از عشق دروغ میگویند. لافزنها نسخهی موهوم خود را منتشر میکنند و آن که واقعی بوده، فقط میرود. در سکوت. با باختههایش. با باختههایش و با سری که بلند است. او میرود، و تمام قصههای دروغین را پشتسر میگذارد. خیلی مهم است که داستان عاشقانهمان را چهطور روایت کنیم. اگر راوی ماییم و کوتاه ما بودهایم، اگر آن دیگری سزاوارتر است برای بر سر گذاشتن تاج سکوت، دستکم راست بگوییم. دستکم این تنها کاری را که بر عهدهمان گذاشته شده شرافتمندانه انجام دهیم. اعتراف کنیم. که ما کوچک بودیم. که مشکل از نهرِ نحیف و ترسیدهی ما بود، نه بحرِ موّاجِ او.