جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

چاره عشق احتمال شرط محبت وفاست

پنجشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۵، ۰۹:۰۴ ب.ظ

اول : میدانی ،یک جایی می رسی به جایی که موضوع دیگر مخاطب نیست .. موضوع می شود حال خودت ، که اگر شد خوش شود و بگذری.. .

موضوع این است که چه خدا باشد چه معشوق ... باید دوستش داشته باشی برای خودش و عشق.. قرار نیست هیچ کدام امیدی باشند و مشکل گشایی... 

یک جورهایی ،وقتی امیدت از خدا و معشوق نا امید شد ، حالت بهتر است و هرچه که باقی می ماند عشق است بخاطر خود عشق ...



دو: با اینکه خلق بر سر دل می نهند پا

شرمندگی نمی کشد این فرش نخ نما

بهلول وار فارغ از اندوه روزگار
خندیده ایم! ما به جهان یا جهان به ما

کاری به کار عقل ندارم به قول عشق
کشتی شکسته را چه نیازی به ناخدا

گیرم که شرط عقل به جز احتیاط نیست
ای خواجه! احتیاط کجا؟ عاشقی کجا؟

فرقی میان طعنه و تعریف خلق نیست
چون رود بگذر از همه ی سنگریزه ها


فاضل نظری


  • Jahan Jan

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی