جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

وقت اذان دعا می کنم ، برای خودم ، برای آین جگری که میسوزد از زلیخابودن و دلتنگی و انتظار و صبوری که از حد گذشت . 
بعد از نماز هم ؛مادر میگوید ایمانت به خدا ضعیف است . 
میگویم نه ، به خدا اعتقاد دارم ، فقط فکر می کنم که دوستم ندارد . همین قدر ساده و بی توضیح . 

موضوع دیگر این است هیچ اصل و قانون و فرمولی وجود ندارد ، تا نتیجه رفتارها و احساسات آدم را تخمین بزند و پیش بینی کند که در آخر چه میشود و چگونه نخواهد شد.
همه چیز آنقدر پنهان است که دلت بیشتر میگیرد و از خدا می پرسی ، تو که میدانی چه حالی دارد این دل ، جز تو چشم امید به که داشته باشم ؟

به مژده وخبری دلم راشاد کن خدایا...
  • Jahan Jan

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی