جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

حدیث تیغ تو و دل من

شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۴۳ ب.ظ

گوسفند که می کشند، آبی در گلویش می ریزند و تیغ تیز بر گلو می گذارند و خلاص. درد نیست، یا اگر هست برای مدت کوتاهیست، حیوان را زجر کش نمی کنند. 

برای سربریدن حیوان مراعات شرع کنند وبه هنگام دل بریدن آدمی، نه تیغ تیز دارند، نه رو به قبله اند ، نه آبی بر گلوی دل می ریزند و نه اشهدی می خوانند. 

هرچه هست، خنجر کندی است که مدام بر دل می کشند. نه دل می میرد، نه حکم شرع و اخلاق اجرا کرده اند. 



نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی
گذر به کوی فلان کن در آن زمان که تو دانی
تو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهت
به مردمی نه به فرمان چنان بران که تو دانی
بگو که جان عزیزم ز دست رفت خدا را
ز لعل روح فزایش ببخش آن که تو دانی
من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی
خیال تیغ تو با ما حدیث تشنه و آب است
اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی
امید در کمر زرکشت چگونه ببندم
دقیقه ایست نگارا در آن میان که تو دانی
یکیست ترکی و تازی در این معامله حافظ
حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی
  • Jahan Jan

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی