جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

صدایت را دوست دارم

چهارشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۳۰ ق.ظ

خانم «ی» تمام احساس خوش نیامدنش از من را هنگام دریافت لیست کار برای پرداخت حقوق به شدیدترین شکل ممکن نشان داد. که عبارت بود از دریافت فایلها از من و مرور مطالب جهت یافتن هرگونه غلط و پرداخت حقوق همه جز من.

آقای کاظمیان نیز پس از تلاش های نافرجام از جمله رد پیشنهادهای چهارگانه برای همراهی و نوشیدن قهوه و چای فلان جا یا بهمان جاتر، کاملا -به پشت مواضع خود رفته و دیگر با سر بلندکردن های ناگهانی او را هنگام لبخند پهن مهربان و احتمالا تجسم برخی افکار غافلگیر نمی کنم. حالا راحت تر کار انجام میدهم. اما خانم«ی» تصمیم دارد کار کمتری به من بسپارد. دلیلش را هم نمی دانم. 

کار دیگری هم که عجیب برایم شگون داشته و انجامش به پروسه و مقدماتی نیاز دارد و در حال انجام دوندگی های اداری هستم، کاملا باب روحیات سفر و مسافرت و خرید است، بنابراین با تجسم آینده تحمل این دفتر برایم آسانتر می شود. 

در اصل از اولین روز هم از محیط این دفتر و آدمهای کوچک و حرفهای گنده اش خوشم نیامده بود و صمیمیت الکی و ولرمی که می خواهند در برخورد اول و دوم برقرار کنند، برایم زننده بود. ولی خالی کردن موضع حس خوبی به خانم «ی» می دهد که دلم نمی خواهد فرصت چشیدنش را -به این سرعت به او بدهم، بنابراین ماندم، و در وقت خالی به جستجوی حکمت خلقت و آفرینش انسان در اسلام و منابعش برای یک پایان نامه وقت می گذارم. 

جانان جان دیشب بعد از اذان مغرب تماس گرفته بود. درحال رفتن -به خانه بودم. بجای شنیدن استخاره که خواسته بودم به صدایش گوش می کردم. یادم باشد یکبار بگویم برایم چیزی بخواند و صدایش را ضبط کنم.

 صدای بم و گرفته اش را...


  • Jahan Jan

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی