جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

تو در انتظار ننشسته ای چه دانی؟

جمعه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۲۳ ب.ظ

گفته بودم که مارکوس اورلیوس مستخدمی داشت که کنارش راه می رفت ،تا زمانی که مردم ستایشش میکردند مدام در گوشش زمزمه کند :تو یک  انسان معمولی هستی ...تویک انسان معمولی هستی؟!

باید یک نفر را استخدام کنم که مدام درگوشم زمزمه کند :دوستت ندارد ...دوستت ندارد ....

 

 

بچه گی نسل ما با مفهوم کوپنی شکل گرفت . همه چیز سهمیه بود !

پنیر .نفت .شکر و قند .دفتر . مرغ .پارچه... هرچیزی که به آن برای گذران زندگی نیاز داشتی . آن موقع هم خیلیها بی نوبت و خارج از سهمیه دریافت می کردند . 

جنگ تمام شدولی این مفهوم و مدل زندگی ادامه داشت، حداقل برای من ادامه داشته است. بعد هم آزمونهای الهی یکی بعد از دیگری شروع شد . کنکورهای سنگین، آزمونهای استخدام . سهمیه های داخل هر مفهوم زندگی... 

حالا که کار می کنم ، و نه جنگ است سهمیه کلمات برمن بسته اند . 

روزی دو حرف ،بچه خوبی باشم سه حرف سهمیه من است .  از آن طرف که فرموده بودند،  راه کاروان باز است برای من !

 

  • Jahan Jan

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی