جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

دلتنگی ساعت و لحظه سرش نمیشود

جانِ دلم

جمعه برای من

تمام آن لحظاتی ست که از تو بی خبرم

تمام آن لحظاتی که حالم را نمیپرسی

تقویمِ روی میز

غروب جمعه را نشانم میدهد

همین دیشب

امروز صبح

همین حالا

همین حالا که تصویر چشمانت رهایم نمیکند؛

مغرور اگر نبودی

میگفتی که کودک دلتنگ ابروهایت

نوازش انگشتانم را میخواهد

و دختر بی تاب گونه هایت

بوسه هایم را طلب میکند


علی سلطانی 

  • Jahan Jan

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی