جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

قصّه چه کنم غصّهٔ تو کشت مرا

شنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۵۵ ق.ظ

راستش سال گذشته برای بازسازی خانه خیلی زحمت کشیدم و دوندگی کردم. امسال هم مبلمان خانه نونوار کردم و یک مقدار نقاشی منزل و در و دیوار و...

اما از جلسه سه شنبه که گفتند سفیر جدید به سفارت... رفته و من احتمالا باید آماده بشوم که شهریور رزومه ارائه بدهم و خودم را معرفی کنم، دلواپسم. دلواپس خانه به دست که سپردن ومادرم را تنها گذاشتن با خواهر کوچک که حتی در زمان بیکاری حواسش نیست، چه برسد به وقت کار و زمینه های افسردگی و بحران میانسالی...، مرددم که چه کنم. 

بردن و نگهداشتن مادرم در یک کشور دیگر وهمزمان حواس و دل به کار دادن هم سخت است . 

بخصوص که مادر این اواخر علی رغم سلامت بدن کمی کند تر شده و ذهنش مثل گذشته نیست و آه و ناله و ترس از همه چیز و همه اتفاقاتی که ممکن است یک در یک بیلیون بیفتد و غر زدن تبدیلش کرده به یک موجود دیگر. 

از یک طرف به افتتاح مغازه با شریک عزیز زمانی نمانده. 

فکرم هزار جاست و خودم چندین جای دیگر ... 

از خستگی و بی خوابی هم نگویم که با همکاری درد کف پا کشت مرا


  • Jahan Jan

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی