جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

کاین راز ، نهان کنی به لبخند

پنجشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۳۶ ق.ظ
حمام که رفتم تلفن چندبار تا پشت در آمد.
آخرین تماس آقای ح بود. وقتی ده دقیقه بعد تماس گرفتم بمدت سی دقیقه پشت خط انتظار بودم که کل عمر ما به انتظار گذشت.
بعد هم جوابی نفرستاد. 
چندبار پیام نوشتم و پاک کردم. تازگیها بیشتر انجام می دهم این نوشتن و نفرستادن و نگفتن را.
حالا نمی دانم که این از علایم خوب صبوری و پختگی است و یا نتیجه مرارت و انتظار و ‌‌نارضایتی.

عصر هم وسط کلاس استاد محترم مودی مالیات رفتم بیرون و جواب سه تماس پشت هم را دادم.
صدای آقای ح این اواخر شاد و سرحال است و باعث میشود مکالمه مان چیزی بیشتر از تاریخ بیهقی باشد و فراتر از تلگراف.
آخرین سوال چهارم را که از روی شیطنت پرسیدم و انتظار نداشتم جواب بدهد و سکوت کند با خنده گفت سوال چهارم تنها سوالیست که جواب دقیق دارم برایش و هفته آینده می آیم شهر نور برای عقد قرارداد یک دوره پودمانی دانشگاه و من هم بروم. 

وسط گفتگو اما به این فکر می کردم که چه نمی توانم مرد دیگری جز او را دوست داشته باشم و علی رغم این فاصله وغیبت مداوم، زیر باران و درخشش آفتاب تنها که قدم می زنم با یادآوری نام و خاطرش لبهایم به لبخند باز شود و عابران خیابان زنی تنها را ببینند که لبخندی بر لبها و درخششی در چشمهایش دارد .
  • Jahan Jan

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی