جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

چون ز شاگردان عشقی...

پنجشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۶، ۱۱:۰۳ ب.ظ


آقای ح را فرستادم دامغان خرید پسته. 
زنگ زده که خودت با تاجر قرار مدارومدار بگذار و سفارش بده من فقط حساب کنم و دریافت کنم بیایم. 
به تاجر هم بگو شاگردم را فرستادم خدمتتان، فقط سواددرست حسابی ندارد، حساب کتاب بلد نیست تمام مدلها را و قیمتهارا بنویسید بدهید دستش .بعد هم از آنجا تماس گرفته که خانم بگویید لیست درست است یا خیر . بعد هم می گوید به حاج آقا خیری گفتم که تجارتخانه قربانی بفرستند.

از خنده خفه شدم ... قربان تصدقش رفتم و گفتم شریک عزیز ..

یک بارهم بببینم که کلاسهای درس را تعطیل کند وکنارش باشم و روی سایت دانشگاه بخوانم کلاسهای آقای ح تعطیل است... من هم سرم را بگذارم روی شانه اش و بگویم کلاس را تعطیل کردی ....

  • Jahan Jan

نظرات (۱)

همیشه بخندی جان جهان  جان 
پاسخ:
خیلی ممنون باران . 
غنیمتی شمرم این خنده های گاه و بیگاه را
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی