جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

در تجربه عاشقانه، تمامی آن فضاهای شهری که به یمن حضور معشوق متبرک شده‌اند، شانی شبیه جغرافیای مقدس پیدا می‌کنند.

 هر خیابان و محله‌ای که محمل خاطرات عاشقانه ماست، اهمیتی بیشتر از کوی و برزنی معمولی می‌یابد، در ایام وصال برای بودن در آن فضاها شوق داریم، در روزگار فراق می‌کوشیم خود را از آن موقعیت‌ها دور نگه‌داریم.

 محل نخستین دیدار، اولین دوستت دارم، آخرین خداحافظی، جملگی به معبد بدل می‌شوند و شهر با تمام داشته‌ها و نداشته‌هایش مانند یک گهواره دل‌دادگی ما را در خویش می‌پروراند و مجال می‌دهد تا برای تمام آن خنده‌های از سر شوق و اشک‌های از سر درد پناهگاهی بیابیم. 

به واسطه عشق، شهر حالا مار است و مادر، زخم‌زننده است و مرهم‌گذار. 

حالا دیگر دوست نداشتن شهر یا مسحور نشدن توسط آن بسیار دشوار است...



جاده شاهرود به دامغان

آذر۱۳۹۶

  • Jahan Jan

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی