آنا ارید یا حبیبی
"وأَنا أُریدُ، أُرید أَن أَحیا، وأَن أَنساک، أَن أَنسى علاقتنا الطویلة.
میخواهم، میخواهم که زنده بمانم، که تو را از یاد ببرم، و از یاد ببرم دوستیِ دیرینهمان را... "
چندروز است مدام چهره آقای ح می آید جلو چشمم. نه اینکه من به او فکر کنم.
در حال کتاب خواندن، کارکردن، صحبت بامشتری،یا خواندن پیامهای تبلیغاتی، یا موقع برگشتن به خانه، یا آمدن به سر کار، حتی داخل ماشین، ناگهان دستی می آید و افسار ذهن و فکرم را میگیرد و برم میگرداند به سمت او.
متاسفانه از بین تمام خصائص خوبی که نداریم، این لج کردن و قهر کردنمان از همه جدی تراست.
شاید چون باور نداریم که آدمها همینطوری مثل باد یک حرفی بپرانند و منظور و هدفی نداشته باشند.
حالا اگر احیانا ازاین مدل حرفها چندباری از دهانشان دررفت،آن وقت می رویم به مود لج کردن و قهر و ازاین مود بیرون آوردن مان کمی زیادی زحمت دارد. آن هم که به حمد الله هیچ کس تاحالا تلاش به رفع این مدل کدورتها نکرده.
امروز مچ خودم را گرفتم، وقتی درحال ریسه کردن ویژگی های ناراحت کننده آقای ح بودمم.