جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

به من بازگرد ای چو جان و جوانی

شنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۷، ۰۹:۱۸ ب.ظ

امروز خودم رابا یک ترانه غرق کردم. 

خیلی وقت است ننوشتم و ننوشتن یعنی فرصت فکر کردن ندارم. 

آقای ح بالاخره فضای تلگرام را منور نمودند و بعد از سالها مقاومت تسلیم تکنولوژی شدند و من با دیدن ساعت آن و آف شدنش حدس میزنم صبح کی سرکار رفته و شب کی خوابیده پس خیالم راحت تر است.

نزدیک تولدم یک شعر با مضمون نرسیدن و نتوانستن برایم فرستاده بود که بنظر تیر خلاصی بر پیکر نیمه جان رابطه مان بود. 

اما اتفاق جالب تر این بود که پنج شنبه قبل ناگهان قرار آمدن به اینجا را گذاشت. البته که نشد. و خب برخلاف همیشه غر نزدم. گفتم دفعه بعد اطلاع بده بیایم تهران دنبالت که با اتوبوس نیاید. 

راستش بعد از نگاه کردن به سلام و علیک های مردان اطرافم باید اعتراف کنم اوضاع اخلاق و ذهنی بسیاری از مردان از فاجعه هم آنورتر است. بنابراین بی صدا و کولی بازی رجوع کردم به همان سکوتها و چند کلمه رد و بدل شده بین خودم و آقای ح. 


کم کم یاد گرفتم بی سروصدا دوست داشته باشم و سیلاب کلام و نامه و حرفهای را روی سرش آوار نکنم. 

البته که مردها از دیدن سیلاب عشق فراری اند... ما هم سری به بزرگی سد منجیل میزنیم، حالا گیریم چندجایی سوراخ و درز و خلل داشته باشد. 


  • Jahan Jan

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی