برای منی که بزرگترین عشق زندگیش را در دنیای مجازی یافت ،نقد این دنیا و گفتن از بدیهایش کمی مسخره است .
راستش پیداکردن شما بزرگترین شانسی بود که در طول زندگیم به من اعطا شد البته بجز داشتن چال کنارلبهایم که دوستشان داری و موقع بوسیدن آنجا را بیشتراز لبهایم می بوسی.
فکرهای زیادی داخل ذهنم هستند ، خودم می دانم که هیچکدامشان به درد نمی خورند . چون کاری درجهت منافع من از پیش نبرده اند . فکر کنم باید یک دفتر حافظ مدافع ، خودتان برایم تاسیس کنید .
دیگر اینکه یادم نمی آید این اواخر دلم برای چه کسی خیلی تنگ شده است، بجز شما . حتی افکار جنسی ندارم . یعنی غیر از دستهاتان که غیبتش مرا چون یهودای آواره ، سرگردان این شهر کرده است ، و شانه تان که سرم را بگذارم رویش و صدایتان را گوش کنم و عطرتان را به سینه حفظ کنم ، میل دیگری در من نیست ،حتی دلتنگی .
با شما که هستم دلم برای هیچ کس تنگ نیست . حتی مادرم که فکر کنم تنها آدم قابل تکیه برای من است .
شما؟
راستش هنوز نمی دانم میشود تکیه کرد یا نه .
یعنی اصلا آدمها بایدبه عشق زندگیشان تکیه کنند ؟ یا تکیه کردن اولین قدم برای نابودی یک رابطه بین زنی است که عاشق مرد است و مردی که نمی دانم زن را یکخرده دوست دارد یا نه .
چرا نوشتم نمیدانم ، چون آخرین بار که پرسیدم «هنوز هم من نفحات صبح زندگیتان هستم » جواب ندادید .
این جواب ندادن هاتان مثل توبیخ معلمهاست که دانش آموز را شرمنده و سرخ می کند و تا چند روز آدم دلش نمی خواهد خودش را در آینه ببیند چه برسد دیگران نگاهش کنند .
خوب یک مرد باید بلد باشد حرفی به زن بزند که هم دروغ نباشد هم زن را خوشحال کند . چون زن هم ربات نیست و مثل باقی زنهای زندگیتان آدم است . یک چیزی به اسم احساس دارد و با اینکه مغرور است و به روی خودش نمی آورد خیلی چیزها هست که دلش می خواهد با شما تجربه کند .
یک قسمت ماجرا هم خودم هستم . تا بوده اعتماد به نفس داشتم . خودم فکر میکنم برایتان جذاب نیستم .
دیگران میگویند زنانگی ات را بیشتر کن . بیشتر بخواه . بیشتر بگو ، بیشتر فشار بیاور و...
ولی خودم نمی دانم اصلا تاکتیکها و سلاح ها بدرد می خورد یا نه ؟
یا اصلا برای اینکه کنارم باشی ، همسفر و دوست زندگی ام باشی ، باید بروم دنبال همان کارهایی که خودتان به خانواده ها درس می دهید ؟
نه
حوصله اطوار و تکنیک و تاکتیک های نخ نما ندارم . همیشه هم با شما صادق و عاشق بودم .
حالا هم چیزی نمی خواهم .
مثل همان دعایی که چند شب با خدا داشتم .
خدایا می دانی خودت که جز او از تو چیزی نمی خواهم .