جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

۱۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

مپندارم که با یارم وصال از دست برخیزد

جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ۰۳:۰۲ ب.ظ

و از آن زندگانی که در فراقِ دوستان گذرد چه لذتی توان یافت؟ 

و کدام خردمند آن را وزنی نهاده‌ست و از عمر شمرده؟

کلیله و دمنه

  • Jahan Jan

هزاران سال سخن هست و هیچم مجال نیست .

يكشنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۳۷ ب.ظ

آدمها زبان نمی فهمند.

یااگر می فهمند معنی کلمات را نمی فهمند .

اینکه بگویی وقول بدهی ترکم نکنی و همیشه باشی هم از آن حرفهای خنده دار عالم است . 

اصلا مگرنه آنکه هر که را بیشتر دوست داری ، همان بیشتر دلت را به درد می آورد .

وقتی آدمهایی که جز تو عزیزم خطاب می کنند ناخن می کشند به قلبم ، یا آنها که تعارف می کنند به دروغ ...

بگذریم . خواستم بگویم شاید که تلخ باشم و رک ، شاید آنقدر دلربا نباشم که باید .

اما میدانی که قابل اعتمادم و مطمئن ، که خود را پشت لغات رنگ و لعابدار دروغین پنهان نکردم.

  • Jahan Jan

درد دل با سنگ دل گفتن چه سود؟

شنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۴۵ ب.ظ

انسان به واقع موجودی تنهااست.
آنقدر تنها ، که سخت ترین گذرگاه های زندگی اش را به تنهایی میگذراند.
دردهایش را ، فراق را ، دوری و تنهایی را، زخم خوردن را ، پشیمانی را ، ترس را ،کلافگی را و بی کسی را .
آنها که بواقع باید حضور داشته باشند ، یا نخواستند و یا نتوانستند .

اصلا چه توفیری دارد ؟

مارا به سنگدلی وی این گمان نبود !

مارا به بی اعتنایی وی این گمان نبود !

  • Jahan Jan

سعادتی که نباشد طمع مکن سعدی

جمعه, ۵ شهریور ۱۳۹۵، ۰۷:۵۵ ب.ظ
آلرژی و کمی سرماخوردگی ترکیب شدند با سردرد و فین فین مدام. 
بغضم را پنهان کردم میان همین بی حالی و سرخی صورت که نفهمند چه شرمنده خودم هستم . 
که چطور خود را  فریب داده ام و چشمهایم را بسته ام به روی واقعیتی که تمام مدت خودش را فرو می کرده به دیده گانم . 
در سخت ترین موقعیت ، فکرمیکردم میشود تکیه کرد ...راستش مبالغه نکنم ، ترین نبود اما سخت بود و شاید احتیاج داشتم روحم و غرورم را بنوازم و بدانم که هست ...

اما نبود . 
  • Jahan Jan