آه از تو سنگ دل که چه نامهربانی آه.!

۱.شیرینی های زندگی بیش از یک بار به کام نمی نشینند
اما تلخی هایش هر بار تازه اند، هر بار تازه تر

محمود دولت آبادی | از کتابِ کلیدر

۲. من می بایستی دو دل می داشتم! یکی غیر حساس و دیگری مدام عاشق! دل عاشقم را به عشقم می بخشیدم و با آن یکی خوشحال زندگی می کردم!
از امین معلوف «فرانسوی٬لبنانی» نویسنده و عضو آکادمی فرانسه!

۳. من او را کم دارم، من او را تمام این روزها کم دارم و می گذارم کم داشته باشم...

ای روزگار...

حرفی است نهفته در بنِ گلویم که تن به کلمه شدن نمی‌دهد. 

نه در مستی و نه در هوشیاری، نه در خواب و نه در بیداری؛ امان به من نمی‌دهد که بیانش کنم. بعد ذره ذره راه نفس است که بر من می‌بندد. 

گم و گیج می‌شوم در پس‌کوچه‌های ناگفتنش، نفهمیدنش. 

حرفی است در من که به دنیا نیامده سقط شده، 

چیزی شبیه دوستت‌دارمی که نگفته‌ای، با من بمانی که نخواسته‌ای...

حالی است در من که تن به تولد نمی‌دهد، چرک‌مانده‌ای معطل که قرار از من ربوده، رهایم نمی‌کند. 

و من می‌دانم که دوایش در گریستن است، در بسیار گریستن.

 مهربان اگر که باشد این وقت‌ها جهان با تو، جایی آغوشی مهیاست که پناهت دهد، نپرسد، نخواهد، نبافد؛ فقط امانت دهد تا از خویش رها شوی، از آن تلنبار تفتیده که تسخیرت کرده انگار. 

این تمنا البته توهمی بیش نیست...

 روزگار چنین اگر که بر سر مهر بود، کار هرگز به چنین گنگ بودن و خواب دیدن نمی‌کشید لابد. 

آدم در روشنایی تنهاست و در ظلمات تنهاتر...

بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه

هرامر فقهی، الزاماً امر اخلاقی نیست. 

آنها که با استناد به فقه خود را از امر اخلاقی مبری می کنند و توجیهشان نیز، فقهی است که از نظرشان آنقدر قدرتمند است که بن بستی برای انسان ندارد و همیشه راه حلی ارائه می دهد، حالا گیریم این راه حل، گول زدن دیگران و خودشان باشد، مرا یاد دو موضوع می اندازد: 

یکی آن فرمانده رومی که دربرابر محاکمه مسیح دستانش را با آب شست و خود را ازگناه مبرا کرد و مسیح را به دست یهودیان سپرد. به گفته کتاب البته، آن یک ظرف آب نتوانست دست های او را پاک نگهدارد. 

دوم هم یاد همکاری که در اداره داشتم. زنی که همسرش فرمانده پایگاه بسیج بود و درکامپیوترش فقط مداحی بود و ترانه دیگری گوش نمی داد. ماه رمضان روزه بود، هوا هم بسی ناجوانمردانه گرم. به همسرش گفته بود تشنه ام و طاقت روزه درگرما ندارد. همسرش از پشت تلفن گفت : سوار ماشین شو تا انزلی برو، روزه ات باطل میشود، یک چیزی هم همانجا بخور وبرگرد!

دگر درمان دردش دیر شد؛ دل...

یک زمان هایی هم هست که باید باور کنی کسی بر در خانه ات نخواهد کوفت .

نصیب دلم

ترانه امروز من

قرار شد کى و کجا نرانى از خودت مرا؟

حالا دقیقا یازده ماه شده که مرا محروم از دیدن رویت کردی و یک ماه است خبری از من نگرفتی . 

آدم باید برود سرش را بگذارد و بمیرد ...