جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

لب اگر باز کنم باتو سخنها دارم

يكشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۵، ۰۲:۵۷ ب.ظ

بس که بد میگذرد زندگی اهل جهان
مردم از عمر چو سالی گذرد عید کنند...


اگر فکر می‌‌کنید این سالی‌ که گذشت، گذشت، اشتباه می‌‌کنید. نه‌ نگذشت. هیچ سالی‌ نمی‌‌گذرد. تقویم‌ها ورق می‌‌خورد، اما سال نمی‌‌گذرد. همه این گذشته‌ها یک جا انبار می‌‌شود. روی هم انباشته می‌‌شود. طبق طبق، لایه لایه، تلنبار می‌‌شود. همه آنها که دستشان را گرفتیم، حالشان را پرسیدیم، دل‌ به دلشان دادیم، یک جایی دستان ما را می‌‌گیرند، حالمان را می‌‌پرسند، دل‌ به دلمان می‌‌دهند.

 آنها که فریب‌شان دادیم، یک روز مچمان را میگیرند، آنها که بی تقاوت از کنارشان گذشتیم یک روز بی تفاوت از کنارمان میگذرند، انها که فراموششان کردیم به وقتش فراموشمان میکنند.

واقعیت این است که گذشته یقه‌ ما را رها نمی‌‌کند.

امسال که گذشت، این را از همین اول سال بعد یادمان باشد...

  • Jahan Jan

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی