یعنی الان حتی اگر سماور بگذارم بغلم و یک بالش بگذا م و لم بدهم تافردا هم، باز خستگیم در نمی رود.
بقول آقای همساده از خستگی له له له له له له لهم..
البته این هم نمی تواند عمق فاجعه را برساند و لغتی هست که نمی گویم.
پیوست: جانان جانم بیا با من چراغی بیفروز در نیمه شب دلتنگی...
