جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

دلتنگی ساعت و لحظه سرش نمیشود

جانِ دلم

جمعه برای من

تمام آن لحظاتی ست که از تو بی خبرم

تمام آن لحظاتی که حالم را نمیپرسی

تقویمِ روی میز

غروب جمعه را نشانم میدهد

همین دیشب

امروز صبح

همین حالا

همین حالا که تصویر چشمانت رهایم نمیکند؛

مغرور اگر نبودی

میگفتی که کودک دلتنگ ابروهایت

نوازش انگشتانم را میخواهد

و دختر بی تاب گونه هایت

بوسه هایم را طلب میکند


علی سلطانی 

  • Jahan Jan

مرزهای عشق

پنجشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۴۴ ق.ظ

وقتی به خاطره‌ای در ذهنِ دیگری بدل می‌شوی، وقتی دیگری به خاطره‌ای در ذهنِ تو بدل می‌شود، آیا به مرزهای عشق نزدیک نشده‌ایم؟
آیا عشق ناتوانیِ ما در فراموش کردنِ خاطره‌ای دور نیست؟

از کتابِ و حتی یک کلمه هم نگفت
هاینریش بل

  • Jahan Jan

مادری

چهارشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۶، ۰۶:۳۶ ب.ظ

من عاشق بچه ها هستم و عاشقتر دختر بچه‌ها و شاید بزرگترین آرزویی که دارم مادری کردن برای دختری است که ندارم.

اما هنوز مادری را تجربه نکردم.

بجایش برای پسرهای خواهرم مادری کردم و برای فرزند دوستان خاله بودن را و حتی برای کودکان دیگر محبت نثار کردن...

هربار که دختری کوچک خاری به انگشتش می خلد، یا فرزندی را زیر دست و پای فقر و شرایط بد زندگی و رفتار پدر و مادرش می بینم دلم پاره پاره می شود .

به دختر نداشته ام فکر می کنم و دلم هزار پاره می شود.

اینها که همه گفتم سمت دل مادرانگی است، آنسوی نگفته هایم نگرش جدی به حقوق کودکان است در مملکتی که طبق قانون جان و مال خودت متعلق به پدرت است .

پدری که فرزندش را زیر ماشین انداخت تا دیه بگیرد به خاطر روی کثیف فقر، در بهترین حالت ده سال می رود زندان. 

نمی دانم کدام بهتر است.

فرزندی که مرد و راحت شد یا می ماند و زندگی می کرد دنیایی که هست و نامش را زندگی گذاشتند...


  • Jahan Jan

درباب ارتباط نسوان و آقایان!

سه شنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۰۰ ب.ظ

برخلاف نظر عمومی که مرد را باید موقع عوض کردن لاستیک و رفتار با کودکان و زنها شناخت، معتقدم مرد را پای بساط منقل و کباب و دوم موقع عصبانت و فحاشی باید شناخت.

حالا آقامون موقع عصبانیت کظم غیظ می کند، کباب هم ندیدم تاحالا سر منقل بروند. بجایش مرتب می برد رستوران های آفتابه لگن هفت دست، شام و نهار هیچی مازندران، پول را می ریزد دور . بنابراین تحلیل رفتار متقابل ایشان تعطیل است!


ضمنا ضرب المثل کوزه گر و کوزه شکسته و فلان، درمورد ما صدق می کند. یعنی تدریس ارتباط موثر به ملت و ما بدنبال ایجاد ارتباط موثر! 


  • Jahan Jan

دوستت دارم

دوشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۴۷ ق.ظ

تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم
تو را برای لبخند تلخ لحظه ها و پرواز شیرین خاطره ها دوست می دارم
تو را به اندازه همه کسانی که نخواهم دید دوست می دارم
تو را به اندازه قطرات باران، اندازه ستاره های آسمان دوست می دارم
تو را به اندازه خودت، اندازه آن قلب پاکت دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که نمی شناخته ام دوست می دارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارم
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم دوست می دارم


احمد شاملو 

  • Jahan Jan

بگو دوستت دارم

شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۶، ۰۱:۴۰ ب.ظ

بعضی از حرف‌ها را
قلب باید بگوید
بعضی از حرف‌ها را
چشم یا دست یا لب.
دوستت دارم اما
ادعای کمی نیست
یا ازین حرف‌های دم دستی ِ کوچه بازار
گفتنش را
از تمام وجود خودت مایه بگذار.
.

سیدعلی میرافضلی


  • Jahan Jan

بهار گلدی گچدی...

جمعه, ۳۰ تیر ۱۳۹۶، ۱۲:۵۵ ق.ظ


داشلارا می دوندو قلبین گلمدین

آیلار گلدی گچدی سن گلمز اولدون

سن گلمز اولدو، سن گلمز اولدون، سن گلمز اولدون یار

گوزلریم یولدا، بکلریم اما، سن گلمز اولدون 

  • Jahan Jan

بخند جان و جهان چون مقام خنده تو راست

سه شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۶، ۱۱:۵۲ ب.ظ
۱. دیروز تماسم بی جواب ماند. 
امروز صندوق ایمیل همچون قبرستان بقیع بی رفت و آمد و بی نام پررنگ او بود . 
عصر بعد از کش و قوس بدن با توپ آبی رنگ پیلاتس و اندیشه او هنگام برگشت، جلوی در یک پیامک فرستادم که جویای حالش باشم، ده دقیقه بعد زنگ تلفن نامش را آورد گذاشت جلوی چشمم و لبهایم به خنده باز شد.
هم من خوش و خندان بودم هم او . 
کمی سر بسرم گذاشت و جواب شنید وهردو خندیدیم. 
آخرسر هم درجواب سوالات من سرم بلند داد زد که دخترجان دو دقیقه حرف نزن، تا حرفم را بزنم .  
حرفش هم این بود که به چند پیشنهاد کاری باید فکر کند و احتمالا یا قبول می کند و یا رد می کند. درجواب این پرسش هم که آیا تصمیم دارد قبول کند گفت که بستگی دارد زورشان برسد یا خیر . 

هر دو سرحال و پرنشاط بودیم. این را از خنده هایمان فهمیدم.



۲. باید وصیت کنم روی سنگ قبرم بنویسند« تمام عمر به انتظار شنیدن دوستت دارم از دهان مردی بود، و در همین  انتظار مرد.»


۳. مادر دو روز است گریه کرده و می گوید اجازه نمی دهم بروی جای دگر. 
بعد هم متوسل شده به علاقه من و آقای «ح». گفتم اتفاقا تشویقم کرده پیگیر کار در آنجا باشم . 
 می گوید نخیر . باید بگوید بیخود! من می گم حق نداری بروی! 
از خنده تصور وی به وقت گفتن این حرف خفه شدم!
  • Jahan Jan

وین هم قبول کن که به جان دوست دارمت

سه شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۶، ۰۲:۴۲ ق.ظ

۱. می‌دانم نمی‌دانی

چقدر دوستت دارم

و چقدر این دوست داشتن همه چیزم را

در دست گرفته است

می‌دانم نمی‌دانی

چقدر بی‌آنکه بدانی می‌توانم دوستت داشته باشم

بی‌آنکه نگاهت کنم

صدایت کنم

بی‌آنکه حتی زنده باشم

می‌دانم نمی‌دانی

تا بحال چقدر دوست داشتنت

مرا به کشتن داده است ...


حافظ موسوی



۲. اگر جویای احوال من باشید، هر روز و شب و هر لحظه، مشغول دوست داشتن شما هستم...





  • Jahan Jan

دوست دارم چون وی و یارم وی است

يكشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۶، ۱۱:۳۷ ب.ظ


میخواهم باکسى رهسپار شوم که دوستش دارم

نمیخواهم بهاى این همراهى را با حساب و کتاب بسنجم؛

یا در اندیشه خوب و بدش باشم

نمیخواهم بدانم دوستم دارد یا نه! میخواهم بروم

با آنکه دوستش دارم...


برتولت برشت

  • Jahan Jan