جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

نقطه تسلیم

شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۶، ۰۳:۱۱ ق.ظ

صد و چهل و شش

بدست فهیم

یک مبحث قشنگی در علم مقاومت مصالح وجود دارد به اسم نقطه‌ی تسلیم. خلاصه‌اش این است که مواد و مصالح زیر بار فشار وارده تا حدی خاصیت الاستیک دارند. یعنی خم می‌شوند اما بعد از برداشتن بار، دوباره برمی‌گردند به حالت اولشان. اما وقتی فشار از آن حد معین گذشت، مصالح رفتارشان پلاستیک می‌شود. در واقع تسلیم فشار می‌شوند و حتی بعد از برداشتن بار، دیگر به حالت و شکل و شمایل اول برنمی‌گردند. حالت رقت‌باری به خودشان می‌گیرند. درست مثل آدم‌ها که نقطه‌ی تسلیم دارند. تا یک جایی راحت می‌شود بارگذاری‌شان کرد. آخ نمی‌گویند و بعد برمی‌گردند به شکل اول. اما وقتی رسیدند به نقطه‌ی تسلیم‌شان، رفتارشان عوض می‌شود. رقت‌بار می‌شوند. مثل آدمی که افتاده توی باتلاق و دست و پا نمی‌زند و راحت می‌شود سانت به سانت فرو رفتنش در لجن را تماشا کرد. نکته‌ی جذاب ماجرا این است که آدم‌ها هم مثل مس و فولاد و حلبی، رفتارشان قابل پیش‌بینی است و می‌شود برد روی نمودار. خیلی هم راحت می‌شود فهمید نقطه‌ی تسلیم‌شان کجاست. می‌شود فهمید تا کجا باید بار گذاشت و کجا باید کشید بیرون و طرف را ول کرد به حال خودش تا پلاستیک و تسلیم نشود.

به نظرم دو واحد اجباری مقاومت مصالح  باید گذاشت تنگ  وصایا و تنظیم خانواده و جفت‌گیری و اخلاق یک و دو و الخ. برای همه‌ی رشته‌ها. حتی کسانی که مترجمی سواحیلی می‌خوانند. تلفات روحی جامعه کم می‌شود. آدم‌ها یاد می‌گیرند چطور با هم رفتار کنند. چقدر فشار بیاورند. کی فشار ندهند. کجا فشار بدهند تا آدم‌های دیگر الاستیک باقی بمانند و دوباره بتوانند به نهاد خودشان برگردند.

پی‌نوشت کنم که تا این ثانیه ربطی بین حرف و عکسم پیدا نکردم. اما شک ندارم یک ارتباطی حتما این وسط هست.


  • Jahan Jan

بوی بهشت دارد این باغ

شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۶، ۰۲:۳۸ ق.ظ


انتخاب کار سختی است.

مجبور بودم بین حیات درخت انجیر یا انبه محلی ،که کل هیکلش را درکل باغچه پهن کرده بود،  گلدان برگ تزیینی که مادر داخل باغچه انداخته بود و تبدیل شده بود به درخت غول آسای جک و لوبیای سحرآمیز ، یکی را انتخاب کنم.

الباقی درخت انار محلی به رنگ خون سرخ عاشقان بود که زیر برف دوسه باره اینجا ، از پایین ترین قسمت نیمه شکسته بود و درخت گلابی تازه شکوفه کرده راخوابانده بود وسط باغچه ، و بعد درخت انگور که از ریسمانش جدا شده بود و بین آسمان و زمین معلق مانده و برگهای سبزش تازه سر زده ،  و من مدام فکر می کردم حالا از کجا شروع کنم؟

امروز عصر در  یک لحظه نادر ، اخوی گرانقدر شارژ از مصاحبت بدون برخورد از نوع سوم را ، در لحظه درست یافتیم و با انواع حیله بردیم حیاط که بیا یکربع ساعت کمک کن . 

چهارمین رفت و برگشت اره دستی ، اخوی دست از کار کشید وزنگ زد به همسایه آنطرفی که رفیق اره  برقی داری ، چای دستت را بگذار زمین برسان به دست من . 

رفیق شفیق هم اره برقی بدست با لباس کار آمد و در چشم به هم زدنی چوبهای بریدنی و درخت های شکسته را اره زد .  گوجه سبزها دست و پایشان را دراز کردند که آخی ! گیر کرده بودیم بین دیوار و درخت انبه زورگو ، حالا هوا بخوریم و آفتاب بگیریم. 

درخت گیلاس که با هیچکس رفت و آمد ندارد و تک و تنها کنج باغچه جلو جاخوش کرده از پایان همجواری با آن درخت غول آسا ابراز رضایت کرد ، شاخه های گلابی را بستم -به هم و به یاد ون گوگ شکوفه هایش را نوازش کردم ، انجیر هم قول داد از زیر یوغ انبه درآمده و آفتاب دیده انجیر بدهد . 

برای تجمیع بهشت ،تصمیم دارم  درجاهای خالی  یک درخت نارنج بکارم که هم بهار بوی بهشت خودش را برساند به من ، هم پاییز طعمش بشود گوارای وجود . 



حالا همه اینها به کنار ، با نهال انگور شاهرود که مادرم برایم در گلدان خریده چه کنم ؟


  • Jahan Jan

نوازش کن که از حد شد شکیبم

شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۶، ۱۲:۳۹ ق.ظ


۱. همیشه در ناگهانی ترین لحظه، عزیزترین دارایی مان از دست می رود و ما درست همان موقع یادمان می افتد، چقدر "دوستت دارم" هایمان را نگفته ایم، " از اینکه دارَمت  شادترینم" را نگفته ایم..

همیشه دیر یادمان می افتد برای آنچه که داریم با خوشحالی شکر گوییم. همیشه دیر می شود و ما بعدَش، تمامِ اندوهمان از حرف هایی ست که نزده ایم.




۲.بگفتمش به لبم بوسه‌ای حوالت کن

به خنده گفت کی ات با من این معامله بود


حافظ ، درباب زدن زیر میز حساب و معامله



۳. بدترین حال آدم هم ، فهمیدن آن است که به  وقت گریستن دست نوازشی نیست ، آغوش مهربانی نیست ...

  • Jahan Jan

زندگی زنها

جمعه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۶، ۰۵:۵۷ ب.ظ

راستش زندگی زن‌ها سخته.

 بعضی زن‌ها. مادر خودم هفتاد و خورده‌ای عمر کرد. 

هر روز خدا هم کار می‌کرد. بعد از زاییدن پسر آخرش یک روز هم ناخوش نشد، تا یک روز نگاهی به دور بر خودش انداخت، رفت اون پیرهن خواب دانِتِلش رو که از چهل و پنج سال پیش داشت هیچ وقت هم تنش نمی‌کرد از صندوق درآورد تنش کرد، بعد رو تخت دراز کشید پتو رو کشید روش، چشم‌هاش رو بست گفت: «بابا رو سپردم دست همه‌ی شما. من خسته‌ام.»


گور به گور/ ویلیام فاکنر

  • Jahan Jan

یک عاشقانه آرام

پنجشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۶، ۰۲:۲۲ ب.ظ

تو وقتى مى بینى من افسرده ام نباید بگذرى، سکوت کنى یا فقط همدردى کنى.

 بنا کننده ى شادى هاى من باش. 

مگر چقدر وقت داریم؟


نادر ابراهیمى | از کتاب یک عاشقانه آرام

  • Jahan Jan

این چه آتش بود ای گردون که بر آین دل زدی؟

پنجشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۶، ۰۱:۲۸ ق.ظ
۱.چه بی پروا خواهم بود ، از اطمینان به اینکه دوستم داری ...



۲. در مقامی که به جایی نرسد ، کوشش ها ...
درباب رفتن و سابیدن کشکمان 



۳. و گفت الهی مرا تو آفریدی، برای خویش آفریدی، از مادر برای تو زادم؛ مرا به صیدِ هیچ آفریده مکن.

ذکر شیخ ابوالحسن خرقانی. تذکرة الاولیاء .عطار نیشابوری.



۴. بروم محضر خداوند ، بگویم از حالی که دارم راضی هستی؟ 

  • Jahan Jan

آنچنان تشنه لعل لب سیراب توام

چهارشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۶، ۱۰:۲۶ ب.ظ

با لبانی که بوسیدند تو را ؛

نوشیدند تو را ؛

وگزیدند،

هرگز سیراب نشدم از تو ...

  • Jahan Jan

صد نامه نوشتیم و جوابی ننوشتی

این هم که جوابی ننویسند جوابی است


راغب تبریزی- بابِ انواع پیچاندن ، پیچاندن نرم عاشق


کاش نامه ای برسد از تو .

نامه ای برای من ، با مژده وصل و دیدار و پایان شبهای هجر ...




*محتشم کاشانی


  • Jahan Jan

بیا بیا که مرا با تو ...

چهارشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۶، ۰۳:۱۴ ب.ظ

اوباما رفت 

ترامپ آمد 

 هاشمی رفت 

 محمود دوباره آمد 

تو اما نیامدی! 

  • Jahan Jan

صد تیر جفا بر من دلتنگ زنی

سه شنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۶، ۰۹:۱۴ ب.ظ

دلم برایت تنگ شده ...

مثل کسی که انقدر شکنجه شده ، و دیگر درد را احساس نمی کند ، 

که همه جان و دلش درد است ؛

که همه جان و دلش دلتنگی ست ...

  • Jahan Jan