در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست...
چهارشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۱۴ ق.ظ
راستش می ترسم از گفتن دوباره دلتنگی و نه حسادت ،بلکه غبطه زنانه ام به زنان دیگر.
به دختری که سرکلاس ، تمرین رقص میکرد برای عروسی خودش، برای دختر همسایه که شکمش انقدربالا آمده که سینه اش را رسانده به گلو تا نتواند نفس بکشد .
به خواهرم که پسرهایش قدشان از پدرشان رد شده ،
ازاین همه دیر شدن همه چیز برای من در زندگی .
راستش حتی دوست ندارم پا پیش بگذارم برای یادآوری اینکه هفتاد روز گذشته از آخرین دیدار و چقدر دلم تنگ است و چقدر میخواهم کنارم باشد .
و باز حتی اینجا هم سکوت کنم ...
- ۹۵/۰۵/۱۳