جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست...

چهارشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۱۴ ق.ظ

راستش می ترسم از گفتن دوباره دلتنگی و نه حسادت ،بلکه غبطه زنانه ام به زنان دیگر.

به دختری که سرکلاس ، تمرین رقص میکرد برای عروسی خودش، برای دختر همسایه که شکمش انقدربالا آمده که سینه اش را رسانده به گلو تا نتواند نفس بکشد .

به خواهرم که پسرهایش قدشان از پدرشان رد شده ، 

ازاین همه دیر شدن همه چیز برای من در زندگی .

راستش حتی دوست ندارم پا پیش بگذارم برای یادآوری اینکه هفتاد روز گذشته از آخرین دیدار و چقدر دلم تنگ است و چقدر میخواهم کنارم باشد . 

و باز حتی اینجا هم سکوت کنم ...

  • Jahan Jan

نظرات (۲)

چقدر این ترس ها فرصت هارا از ما گرفتند... 
  • ف. ابراهیمی
  • نترس 
    وقتی نمونده
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی