جز ما دگر که نامه رساند به یار ما
- ۰ نظر
- ۲۴ دی ۹۶ ، ۱۲:۰۸
ح عزیزم.
دلم برایت تنگ شده .
ساعت یازده از خودداری و مبارزه باخود شکست مفتضحانه ای خوردم و با تو تماس گرفتم. حتما سر کلاس بودی و باز گوشی موبایل ساده و سیاهت روی بیصدا بود.
سرماخورده ام ولی به نظر خودم دلم غمگین و بهانه گیر است.
از تمام آدمهایی که وقتم را می گیرند و رو در رو با من صحبت می کنند متنفرم. دلم میخواست تمام آن حرفها را از مسایل بیربط و طعم و مزه و قیمت و اوضاع خراب تلفنها و زلزله و هوا و بی آبی تا بحثهای دیگر را با تو داشته باشم. و در پایان همه این حرفها به صورتت با دقت نگاه کنم و بی هوا از کنارت رد شوم و ببوسمت.
کار زنها را خسته نمی کند. نبود گرمای محبت و دوری و دلتنگی اما عجیب به هم میریزدشان.
آین چهار و نیم ماه مثل یک کارگر کار کردم. با همه آدمهای خوب ومودب و احمق و بی ادب شاهانه رفتار کردم. کم کم همسایه ها و مشتری ها زیاد می آیند و بجز خودشان برای دوستانشان هم خرید می کنند.
موقع کار به گتسبی بزرگ فکر می کنم. به اینکه دور دنیا را چرخید تا به آنچه آرزو داشت برسد.
گرچه پایان وصلش تراژدی بزرگی بود.
دلم دسته گل نرگس کوچکی می خواهد،کنارش هم نامه ای از تو، و من برای یکسال دیگر چه شادمان و پرانرژی خواهم بود.
دلم برایت عجیب تنگ شده و از آقای هوش مصنوعی که تقریبا هم قد تو است و بینی اش هم مثل تو کج است ولی بیشتر از تو خودپسند است متنفرترم. دیشب یکساعت سرپا ایستاده و با یک بسته شکلات که خرید حرف زد و من دام می خواست گورش را گم کند. بیشتر کاریکاتوری از تو بود و من دلم برای تو تنگ تر شد .
سرما خورده ام و قرص سرماخوردگی تقریبا مرا به دنیای هپروت پرتاب کرده.
کاش کنارم بودی و حرف میزدی تا خوابم ببرد...
قربانت ۱۸ دی ۹۶
از لذتهای روزگار هم، یکی این است که با جناب شمس الواعظین تماس بگیرید و ایشان بجای دکمه رد تماس قبول تماس انجام دهند و شما بجای کار کردن بنشینید سرکلاس...
بنشینید و صدایش به گوش جان گوش کنید...
۱. چند مرتبه است که خواب می بینم آقای ح را در مکان های مختلف میبینم.هربار شخص دیگری حضور دارد و او از من رو بر می گرداند...
دیشب در خوابم آمده بود و پسری کنارش بود، فکر می کردم کسی اگر نبود شب، کمی کنارش مینشینم و سرم را روی شانه اش می گذارم ... همین برای مدتها بس است ...
۲. دختر یکسال هنوز نگذشته از ازدواجش ، آمده مشاوره و برای سوال چرا تصمیم به جدایی داری؟
می گوید انقدر بابت فلان بگیرم و آنقدر بابت بیسار و غیره و ذلک... وضعم خوب می شود و فلان قدر پول دارم....
۳. آیا کار عبادت محسوب می شود ؟
دو تن از دوستان درباره مردان زندگیشان باهم اختلاط می کردند.
نصف صحبتها میان موزیک گم شد، باقی را هم نصفه نیمه شنیدم. .
آخرش از من نظر خواستند گفتم نظری ندارم، فقط یاد مادربزرگ مرحومم افتادم که هر موقع بحث درمورد مرد خوب و بد می شد میگفت:
یاخچی کیشینین باشینا بیر اویون گتیرسین ، پیسینه عبرت اولا!
پیوست ۱: من صرفا راوی نقل قول هستم.
پیوست۲: جهت ثبت در روزگار نبشتم که جناب حافظ به آقای ح پیغام داده اند که: روی بنما و وجود خودم از یاد ببر. یعنی ایشان نیز معترض به اوضاع هستند. باشد که در آن کمی بیندیشند و چاره کنند .