جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

۱۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

نگار ما به کنار آمد و زما کناره گرفت

شنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۶، ۱۲:۲۲ ق.ظ

عاشقی را گفتند: اگر مستجاب الدعوه بودی، چه می‌خواستی؟
گفت: برابر شدن عشق میان من و محبوب , تا دل‌های مابه پنهانی و آشکارا یکی شود...

کشکول شیخ‌بهایی



نمی دانستم دعایی که از ته دل به نماز حاجت می خوانم، شیخ بهایی نیز خواسته است. که عشق در زمان یگانه ماند.

  • Jahan Jan

کلام دیگران

دوشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۶، ۱۲:۰۵ ق.ظ

۱.قلب‌ها می‌توانند بشکنند، بله گاهی اوقات قلب‌ها می‌شکنند، و من آرزو داشتم که ای کاش وقتی قلبم شکست می‌مردم، اما اینگونه نشد.

استفن کینگ


۲.‏اما قلب حافظه‌ی خودش را دارد و من هیچ چیز را فراموش نکرده‌ام.

‏آلبر کامو


۳.ما نباید انتظار داشته باشیم آدم‌ها را تمام و کمال بشناسیم. حتی اگر عمیقاً عاشق آنها باشیم.

هاروکی موراکامی

  • Jahan Jan

ز کدام باده ساقی به من خراب دادی؟

يكشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۶، ۰۸:۴۹ ب.ظ

نخست
دیرزمانی در او نگریستم
چندان که چون نظر از وی بازگرفتم
در پیرامونِ من
همه چیزی
به هیأتِ او درآمده بود
آنگاه دانستم که مرا دیگر
از او
گریز نیست...


احمد شاملو

  • Jahan Jan

نشان عهد و وفا نیست...

شنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۶، ۰۱:۴۷ ب.ظ
خوشا آن حالَتِ مَستی 
که با ما عَهد می‌بَستی...

  • Jahan Jan

آن غالیه خط گر سوی ما نامه نوشتی

چهارشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۶، ۰۱:۰۷ ب.ظ

یک نوشته از تو لابلای دفترم پیدا کرده ام و هرروز می خوانم.

این کلمات صورت تو را، صدای تو، و نگاه تو را برای من زنده می کنند.

آمده بودی پیش من، کتابهایم روی میز بود و داشتم از آرنت و اندیشه سیاسی اش چیزی می نوشتم، رفتم آشپزخانه چای بریزم و میوه بشورم. 

تو دفترم را نگاه کرده بودی و با مداد برایم دو بیت شعر نوشتی. 

شاید حافظ را ترجیح می دادی چون رند بود و در لفافه حرف میزد،  مثل خودت که هرگز حرف دلت را نزدی، و یکبار هم که زدی قلبم شکست.

حالا نشسته ام و در دفترم کلمات تو را دیده ام. 

حتما نمی دانی چه نوشتی. مهم هم نیست. این کلمات فقط تو را برای من زنده می کند. همین

  • Jahan Jan

هر رازی که بر دل داشتم...

سه شنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۶، ۰۹:۰۳ ب.ظ
  • Jahan Jan

فقط به تو رسد صدای من

يكشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۶، ۰۹:۰۳ ب.ظ

برای اولین بار از شنیدن نامم در ترانه ای ناراحت نشدم . 

خدایا خودت دعا کن برایم

  • Jahan Jan

شب یک شب دو ، شب هفت

پنجشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ۰۵:۱۲ ب.ظ

دیگر نمی‌خواهم کسی به من عادت کند. من به کسی عادت کنم. 

یک روز باید جدا شد. 

باید تنها ماند.

 باید شکست. 

اما در این شکستگی تنها، فقط به تو فکر می‌کنم.

 من از اعتیاد تو خلاص نشدم.

 شاید خودم را پیدا کردم...




از کتاب شب یک، شب دو
بهمن فرسی

  • Jahan Jan

از نامه هایی که نمی نویسم ۳

سه شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۶، ۰۳:۱۹ ب.ظ

از نامه هایی که نمی نویسم


درد آدم امروز محبت نیست، آدم امروز سرگردان عشق نیست. 

آنچه که می خواهند آدمی است مسخ شده و بی توقع. مثل عروسک بی جان و روح. 

می خواهند آدم مثل عروسک سخنگو در زندگیشان باشد ، بخورد، بخندد، با آنها به رختخواب برود و هرموقع که باشد و بی سروصدا به انباری برود؛لابلای صندلی و میز کهنه، لابلای جعبه های پراز نخواستنیها و دور نریختنیها. 

آنجا منتظر بماند تا بیرون بیاورندش برای مناسبتی یا تعویض با لوازم دیگر که دل آدم را زده... نه منتظر هم نماند، آنجا بماند بدون هیچ توقع و انتظار...

  • Jahan Jan

زین پس من و دل‌شکستگی...

دوشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۱۹ ق.ظ

آقای ح دلم را چنان شکسته که حتی نمی تواند تکه خرده هایش را به هم بچسباند و شبحی از شکل اولش بسازد.

همین 

قلبم به شدت شکسته است 

  • Jahan Jan