جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

اندر دل هیچکس نگنجد

جمعه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۵۰ ق.ظ

اول: از روزی که در روزنامه ها دنبال اسمم می گشتم بیست سال گذشته ، 
باورش سخت است قبول کردن گذشت زمان و پیر شدن . 

دوم:هزینه های دندانپزشکی انقدر سنگین است ،که بعد از پایان کار باید بلافاصله برای کار گذاشتن باطری در قلب و ارتوپدی برای شکستگی کمر به پزشکان مربوطه مراجعه کرد .

سوم: برای مادرم یتیمچه پختم . دوست دارد ، یاد مادربزرگم می افتد و یاد بچگی های خودش که تازه خانه خریدند و مغازه ، و مادربزرگ دیگ بزرگ یتیمچه بار میگذاشته تا نهار و شام را یک سره کند . 
داخل تابه ، بادمجان سرخ می کنم برای خورشت بادمجان . 
می پرسد تو یاد چه می افتی ؟
می گویم یاد سلطان محمود و حلیم بادمجان و ندیمش . که ندیم ، ندیم سلطان است ،نه ندیم بادنجان وباید آن گوید که سلطان را خوش آید نه بادنجان را.


چهارم :کسی نگفت که بر درد من دوایی هست ...
«بیشترش را آقامان سعدی فرمودند»

  • Jahan Jan

نظرات (۱)

  • ف. ابراهیمی
  • بر درد من دوایی هست 
    هست
    هست
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی