جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

میرزا محمد علی محلاتی ملقب به حاج سیاح متولد ۱۲۵۲ قمری/۱۸۳۶ میلادی، یک جهانگرد، و نخستین ایرانی است که رسماً تابعیت ایالات متحده آمریکا را پذیرفت.وی در خانواده‌ای روستایی اهل علم و ادب، در محلات به دنیا آمد. پدرش ملا محمدرضا محلاتی او را برای تحصیل به تهران فرستاد و عمویش ملا محمد صادق که متمکن و اهل علم بود، وی را برای تکمیل تحصیلات راهی عتبات کرد. چند سالی در نجف و کربلا به تحصیل علوم قدیمه مشغول و با اندیشمندانی که از نقاط مختلف برای تدریس و تحصیل آمده بودند آشنا شد و بر اثر این آشنایی‌ها در اندیشه و نگرشش تحولی روی داد که به نظر می‌رسد مراحل بعدی زندگی او در دامنه تأثیر همین تحول بوده باشد.حاجی سیاح زندگی‌ای سراسر همراه با شر و شور داشت از این‌رو سرگذشت او برای بسیاری جذاب و خواندنی و قابل توجه‌است. او سفرهای طولانی مدتی به اقصی نقاط اروپا و آمریکای شمالی و همچنین کشورهای شرق از جمله هندوستان صورت داده و کشورهای زیادی را دیده بود. پس از ۱۸ سال سفر به فرنگ، وی در سال ۱۸۷۷ به ایران بازگشت و وارد صحنه انقلاب مشروطیت شد و بخاطر نوشتن نامه‌ای انتقاد آمیز به مدت ۲۰ ماه رهسپار زندان نیز گردید. وی از دوستان نزدیک سید جمال الدین اسدآبادی بود. حاجی سیاح از روشنفکران عصر قاجار محسوب می‌شود که سختی زیادی کشید و کتاب‌هایی هم نوشت. حاج سیاح در سن ۸۹ سالگی در سال ۱۹۲۵ درگذشت. آنچه در پی می آید بخشی از روایت او از برگزاری آیین محرم و عاشورا در دوره قاجاریه است.)با این توضیح که تکیه دولت بنایی است که در عهد ناصرالدین شاه قاجار و به منظور اجرای مراسم تعزیه و برگزاری آئین‌های سوگواری و روضه خوانی در ایام عاشورا و به تقلید از بنای رویال آلبرت هال لندن در طهران برپا شد و در زمان رضاشاه تخریب گردید.

...بالجمله تکیۀ دولت هم جائی است که از طرف  سلطنت برای اینکار مقرر است، جای خیلی وسیع و در وسط قبه ای بلند و چوب بندی شده در اول محرم، روی آن چادر کشیده، چندین مرتبه و پله ها عقب سرهم ترتیب داده شده، چندین روز از ابتدای محرم انجارا تزئین میدهند. هر غرفه ای را یکنفر از وزراء و امرا و شاهزادگان بزرگ و رجال با ثروت، باسم خود آذین بندی میکند و هرچیز پر قیمت از شال و زری و حریر و قالیچه های اعلی و چراغ و جواهرات و بلور آلات که دارند در آنجا جمع کرده بشکلهای مختلف زینت داده نمایش میدهند و برقابت یکدیگر که باید غرفۀ من از همه مزین‌تر باشد، زحمتها میکشند، خرجها میکنند… هر روز صبح یا عصر مثلاً چند ساعت مردم مخصوصاً خانمها خود را آراسته در آنجا و غرفه ها جمع میشوند. شاه هم غرفه ای مخصوص بخود دارد که مشرف بر همه جای تکیه است، می آید و دوربین هم دارد. بعد یکدسته مرکب از چند نفر خوش جمال و خوش اواز از بچه هاو جوانها هریک لباس قشنگ مردانه یا زنانۀ عربی باروبند پوشیده، یک باسم امام حسین یکی عباس یکی علی اکبر یکی شمر یکی ابن سعد یا زینب یا سکینه و سایر نسوان، خود را نمایش داده وضع و حالت یک قضیه را با تفضیلاتی … با نغمات دلچسب و صورتهای حزین نمایش و تماشا میدهند و در این بین جوانان خود را به نسوان و نسوان خود را به جوانان می نمایانند! مخصوصاً معروف است شاه تماشای خانم های رجال را میکند و خانم ها مکلف هستند، صورت خود را از شاه نپوشانند، بعضی هم از غمزه و کرشمه فروگذار{ی} نمیکنند {تا} شاید شاه او را پسندیده، تمجید کرده، بشوهرش مرحمتی کند کوچه و بازار و محله و همه جا با تنگی و غم و صداهای مریضان و فقراء و سائلان و حرفهای فحش و لغو و هرزه و تعفن کثافات و مردار، دلها خسته و روها عبوس و روحها مرده، خصوصا از خوف و تقیه‌ها و فشارها و بغض و کینه و حسد و تخویفات ملاها از بلیات دنیا و عذاب آخرت و وحشت مردم از شدّت جهالت از جن و دیو و پری و این نحو خرافات بالکلیّه مردم مثل مردۀ متحرکند.

لابد در زیر این فشارها یک فرح و تفریحی لازم دارند و بهیچ وجه وسیله به آن دسترسی نیست. تنها راهیکه هست و کسی نمیتواند از حرکات آشکار ممانعت کند، اسم امر دینی و مذهبی است، که یک تفریح را لباس مذهبی پوشانیده بآن اشتغالی کنند و چون منحصر به همین راه است در آن مبالغه و افراط و اختراعات جدیده مینمایند…میبینی کسیکه اصلاً اعتنا بدین و واجبات و محرمات ندارد پولی از حرام و دزدی جمع کرده… محض اینکه یک زمانی فارغ از کارها گردشی کرده، راهها و جاده هادیده، تماشایی نموده، اشخاص مختلف و کارهای غیر معمول میبیند….عدّۀ قلیلی هم البته هستند که از روی عقیده و حسن نیت، با زحمت و رنج بسیار برای زیارت از روی دیانت متحمل این مسافرتها می شوند ، ولی اکثرا ندارند

این عنوان محرم و تکیۀ دولت را اگرچه همه میدانند، لکن باز برای یادگار مینویسم، در ایران تماشاخانه و تیاتر و باخ عمومی و گردشگاه عمومی و مجامع و روزنامه و کتب و هرچیز که انسان گاهی خود را مشغول کرده از هموم وارده یا از کارها خسته شده خود را تفریح دهد و رفع خستگی روح نماید، وجود ندارد.موسیقی هم ممنوع است هرچه برای دل و چشم و گوش موجب تفریح است، ممنوع است!


منبع:کتاب خاطرات حاج سیّاح ، به کوشش حمید سیّاح انتشارات امیرکبیر، تهران۲۵۳۶و   سفرنامۀحاج سیّاح به فرنگ،  محمدرضا سیاح ؛ و علی دهباشی ، نشر سخن تهران ۱۳۸۶

  • Jahan Jan

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی