جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

دغدغه های احدی از شهروندان مملکت محروسه

سه شنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۵، ۰۱:۰۶ ب.ظ

سهندنامه:

این روزها، بیشتر رسم است که نگاه به زندگی این باشد که چیزکی است تلخ و نامطبوع و بی دوام . اگر "کافکایی" نباشی یک "الکی خوش" کم مایه ای و اگر تظاهر به صلح با خویشتن بکنی هم لامحاله زندگی همان چیز لذتبخشی است که فقط کافی است مثبت اندیش باشی و آرزوهایت را ببندی به خیک کائنات و چنان در رودربایستی اش بگذاری که زندگی ات بشود همان چیزی که بنگاه های تجاری:"زندگی خوب است" در تلویزیون ها تبلیغش می کنند. برای امید دادن به انها که زندگی را سیزیف وار و بیهوده می دانند گاهی نسخه های مسخره ای پیچیده می شود مثلا این تصور که کافی است خوب ببینی اش و آرزو کنی تا زمین و زمان غلام حلقه به گوش تو شود برای تحقق آرزوهایی که تجلی و طراحی هرکدامش در یک شرکت تجاری معتبر است و آن وقت تو می شوی یک مصرف کننده خوب با کلی آرزوی مارک دار(!). 

زندگی اما اینها نیست، تلخ است، شیرین هم هست و تلخی اش البته می چربد بر شیرینی اش اما نه از ان نوع تلخی که زبان گز گز می کند و حلق آدم مشوش می شود از نوع تلخی آن شکلات ها که ویرت می گیرد که  بازهم مشغولش شوی و کشف کنی . خیلی طول می کشد که در زندگی بفهمیم، لامسه تنها راه درک دنیا نیست، نسبت میان زندگی و ما همان نسبت میان دریا و ماهی است. توصیفش بر کناره و ساحل نشستن می خواهد و بر ساحل نشستن هم چیز جز مرگ نیست تازه اگر مفروضمان این باشد که مرگ معادل نیستی، نیست. 

زندگی، خودِ خودش است . به همان شیرینی است که تلخ است . به همان گندی که مطبوع و  به قول فروغ فرخزاد" گند محشری است"و بوالعجب که آدمی با همه آن ادعای کراهت و لعن، در عمل اما عاشق قهر و لطفِ این هر دوضد است. تولد و روز تولد در این چیزی که اسمش زندگی است، چیزی غریب تر از خود زندگی است. روز تولد، مادامیکه فقط خودت هستی و خودت، می شود روزی که وارد این دنیا شده ای و اگر بخواهی خیلی علمی اش کنی روزی که آن اتم ها - که از اول پیدایش هستی بوده اند و تا به تو برسند در هزار چیز و هزار کس دیگر تجسم پیدا کرده و متلاشی شده اند- این بار، جرعه های "بودن" را در قرابه ی تو ریخته اند و در وجود تو مجتمع شده اند .این، حس و حالِ تولدِ هرکس است، برای خودش که بسته به رضایت و نارضایتی اش از زندگی، می تواند تلخ یا شیرین باشد. روز تولد به نسبت دیگران هم روزی است که دیگران –البته اگر بخواهند و بخت، یارت باشد – بر نسبت میان تو و خودشان تاکید می کنند که بفهمی تنها نیامده ای که فقط، آمده باشی، آمده ای که سهمی هم در میان آنها داشته باشی.

از همه اینها مهم تر اما وقتی است که تو وقتی به روز زاده شدنت فکر کنی که تجربه ی زادن هم داشته باشی . تجربه کرده باشی که چگونه از تو، دیگری به دنیا می آید و چگونه اراده تو در تجسم اتم ها به قامت و تقدیری جدید، شکل می گیرد . رابیندرانات تاگور  می گوید:"تولد هر کودک یعنی خدا هنوز از بشر ناامید نشده است"پسرم که زاده شد، حس کردم دیگر به ماندن و رفتن لااقتضا شده ام. وقتی برای اولین بار به چهره معصومانه اش نگاه کردم. گریستم. این گریستن نه شادی از امیدواری خدای مستغنی  به بشر بود و نه آن گریستن فلسفی هر انسان خسته از زیستن و در مانده از تعلیق میان دو هیچ یا به قول ابن سینا "لمحه بین العدمین". من، قسم می خورم که به هیبت این بارقه گاه و بیگاه هستی و آن همه احساسات تلخ و شیرینی که می تواند بیافریند، گریستم. به این نقطه آغازینی که پایان تو را با امتداد دیگری فریاد می زند و بشارت مبارک یا هشدار شوم خویش را به طبیعت و آدمیان می دهد . من بر این رازواره حل نانشدنی اما پرهیاهو گریستم که چنان تلخی اش، شیرین و شیرینی اش ، تلخ است که آدمی در میان این همه تناقض و تردید باز هم نفس می کشد، می زاید و می میرد و آن خط ، آن خط سوم که از میان این دو خط موازی نا منقطع می گذرد همچنان پیش می رود.

روز تولد روزی مهمی است . هردوت می گوید که ایرانیان را عادت بر این است که روز میلاد خویش را پاس دارند. از این منظر؛" زادروز"، ایرانی ترین سنت جهان است . روزتولد روزی است که "زیستن" به آدمی یادآوری می کند که زندگی یعنی :"لحظه". زندگی یک خط نیست که مبدا تاریخش ابتدای آن و روز نتیجه گیری اش روز واپسین باشد. زندگی همان مزه ای است که فاصله بین لب و گلو ، تجلیگاه غنیمت آن است و یا شاید جرقه ای است که برتوده ای آتش می جهد، می درخشد و خاموش می شود . زندگی همان لحظه است که تناوب و تکرارش سنت هستی است و همان اخگری که زیر تابش هرچند کوتاهش لذت سکر آور "کشف" تجلی می یابد. روز تولد در این "چشم برهم زدن" کلیدواژه ای است که هم سهم تو را از آتش مستدام هستی نشان میدهد و هم رسالت تو را در فروغی که در همان یک لحظه بر دوش داری، یادآور می شود.

#متن #تولد

telegram.me/sahandiranmehr

  • Jahan Jan

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی