جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

گر نشد اشتیاق او غالب صبر و عقل من

جمعه, ۱۴ آبان ۱۳۹۵، ۰۸:۰۱ ب.ظ
اولین تجربه خاطره و روزمره نویسی ، از خیلی سالها قبل شروع شد ، هنوز هم دلم میخواهد پناه ببرم به قلم و کاغذ ، ولی امان از خطر خوانده شدنشان . 
اینجا نوشتن هم از اینجا شروع شد که ...
راستش همیشه دوست داشتم بدانم دیگران همین لحظه و آن چه فکر میکنند ، خودم که عادت بزبان آوردن آنچه بر ذهنم میگذرد را نتوانستم کنار بگذارم .و از آنجا هم که زبان و لغات که قرار بود علت تفاهم و قرابت باشد ولی شد سبب سو تفاهم ، یکبارهم متنی نوشتم ، «آقاش» فرمودند :آدم فحش بشنود این حرفها را نشنود ، نتیجه اینکه آمدم اینجا خانه ای ساختم که سبب سو تفاهم نشود . 
به هرحال ازقدیم گفته اند که زبان سرخ و سر سبز و باقی قضایا ! 


* آقاش در جواب فرمودند : نه تنها تمایل دارم بلکه اشتیاق هم دارم ، ربطی به هورمون هم ندارد . » 
این یک گپ و گفت عاشقانه بود ازسویشان !
  • Jahan Jan

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی