گر نشد اشتیاق او غالب صبر و عقل من
جمعه, ۱۴ آبان ۱۳۹۵، ۰۸:۰۱ ب.ظ
اولین تجربه خاطره و روزمره نویسی ، از خیلی سالها قبل شروع شد ، هنوز هم دلم میخواهد پناه ببرم به قلم و کاغذ ، ولی امان از خطر خوانده شدنشان .
اینجا نوشتن هم از اینجا شروع شد که ...
راستش همیشه دوست داشتم بدانم دیگران همین لحظه و آن چه فکر میکنند ، خودم که عادت بزبان آوردن آنچه بر ذهنم میگذرد را نتوانستم کنار بگذارم .و از آنجا هم که زبان و لغات که قرار بود علت تفاهم و قرابت باشد ولی شد سبب سو تفاهم ، یکبارهم متنی نوشتم ، «آقاش» فرمودند :آدم فحش بشنود این حرفها را نشنود ، نتیجه اینکه آمدم اینجا خانه ای ساختم که سبب سو تفاهم نشود .
به هرحال ازقدیم گفته اند که زبان سرخ و سر سبز و باقی قضایا !
* آقاش در جواب فرمودند : نه تنها تمایل دارم بلکه اشتیاق هم دارم ، ربطی به هورمون هم ندارد . »
این یک گپ و گفت عاشقانه بود ازسویشان !
- ۹۵/۰۸/۱۴