جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

نیست نشان زندگی تا نرسد نگاه تو

سه شنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۱۸ ب.ظ

۱. غالبا این طور است که ما به او فکر می‌کنیم همان اندازه که به اکسیژن برای حیات فکر می‌کنیم ،

و او به ما فکر می‌کند همان اندازه که به خارش نوک انگشت کوچک دست راستش فکر می‌کند ،
هر دو به هم فکر می‌کنیم اما «اولویت‌ها»، اولویت‌ها حقیتی انکارناپذیرند ،
و البته در گذر روزها و تکرارهای ملال‌آورش، خوب که بنگریم «تبدیل به عادت شدنِ» خاصی در هر دوی این‌ها وجود دارد.

 

 

۲. دوست دارم یک روز تمام ، خوش باشم به دل ،دراین جهان پرغم . همین . 

همین هم که نه ...

فردایش هم بمیرم و تمام . 



۳ .چندماه است که مفهوم و معنای زندگی را گم کرده ام . 

روزها و شبهایم تاریکند ، و خودم سرگردان در میانه کفر و ایمان ، به تمام جزییات زندگی ام در رفت و آمدم . 

دیشب نیز آخرین قطره ریخت تا سرریز شوم . 

 به گفته سارتر اگر خود را نمی کشیم ، دلیلش این است که مطمئنیم تقریبا هیچ کس از نبودنمان متاثر نخواهد شد و جایی که خواهیم رفت ،تنهاتر از اینی خواهیم بود که هستیم . 


  • Jahan Jan

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی