جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

از اویست این درد و اندوه من

يكشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۵، ۰۲:۲۵ ق.ظ

من عاشق بچه ها هستم ، اما آن ور بدبین و گلام درونم همواره نهیب می زند : می دونم که نمیشه . 

دوست مادرم از تازه مادری گفت که نوزاد یک ماهه را به گوشه ای پرتاب کرده و فریاد زده : این بچه منو می کشه . پدر نوزاد هم گریان طفل را آورده منزل دوست مادر که دستم بدامانتان بچه را نگهدارید مادرش را ببریم دکتر . تشخیص حمله عصبی دادند و یک آمپول فیل افکن تزریق کردند و تمام . 

دختر را دورادور میشناختم . عروسی برادرش لباس عروس پوشید وازاینکه قند را بالای سر عروس سابیدم حسابی دلخور بود .

تا پایان عروسی هم سه مدل لباس عوض کرد و رقصید . پسر یک زمیندار اطراف امامزاده ابراهیم آمد و یک خانه بنام دختر زد و هزاروسیصد و هفتاد سکه مهر کرد و عروسی سر گرفت . 

 حالا خانواده دختر طلبکارند که تو عجله کردی و دختر ما آمادگی مادر شدن نداشته و فلان و بهمان . 

همیشه همین بوده است. دنیا چیزهایی که آدمها می خواهند را نشان می دهد و البته که به تو نمی دهدشان .

مثلا شما گزینه الف را می خواهید و زندگی گزینه ب  را می دهد . 

شما می دانید که می توانید گزینه الف را داشته باشید ،ولی بدلایل متفاوت و ناشناخته ای که درکشان نمی کنید نمی توانید آنچه می خواهید را داشته باشید . 

گاهی اما آنکه روبروی شماست زندگی نیست ،بلکه آدم دیگری است . 

حالا او می داند که شما به داشتن گزینه الف نیاز دارید ، ولی گزینه ب را نشان می دهد . 

شما چه فکری خواهید کرد ؟ 

می تواند ولی نمی خواهد؟

نمی تواند ولی می خواهد؟ 

...

البته گرفتن گزینه الف بدون ضربه زدن به زندگی آدمها ، دنیا را برای آدم سخت می کند. 

حالا باید بگویم ای روزهای سخت بگذرید ؟

  • Jahan Jan

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی