مردن چه فرق دارد با زندگانی ما؟
شنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۳۷ ب.ظ
ندانستن و بلد نبودن بعضی مناسبات اجتماعی و واکنش نشان دادن به بسیاری کنش ها مرا گیج و مستاصل می کند.
خیلی اوقات فکرمی کنم به عمری که یکسره در خلوت و بطالت گذشت ، وهراز گاهی ازغار تنهایی بیرون رفتن و بعد دل میان دست به زاری بازگشتن به تنهایی ، همه از نابلدی مناسبات بین آدمها است .
با آین همه سن هنوز نمی دانم بعد از ده روز بی مکالمگی و سکوت ، حالا که بعداز چهارماه اثری از خودش در دنیای مجازی بجا گذاشت که هیچ سرش به من ربطی ندارد چه کار باید بکنم ؟
مثل همیشه بروم و پیغامی بگذارم ،یا سر قرارم باخود بمانم ...
از انتظار متنفرم ، از استیصال بیشتر ... راهی به من بنما ای دوست ....
یک جاهایى از زندگى هست که دیگر کارها از دستمان خارج است. همان جاهایى که تمام تلاشمان را کرده ایم و دیگر باید منتظر چیزى باشیم همچون تقدیر، شانس، یا نیروى برتر و تو اصلا بگو خود خدا.
همین جاها، درست همین جاها دلم مى خواهد خودم را رها کنم و خواب او را ببینم و هرچه که شد تعبیرش کنم به دیدار...
- ۹۵/۱۱/۱۶