جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

همه هیچ

دوشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۴۵ ق.ظ

یکشنبه 1اسفند 95

امروز ظهر به او تلفن زدم . دیشب جواب دوتا پیام محتوی ده سوال را درسه کلمه "سلام خیلی ممنون" جواب داد .
از قایم باشک بازی خسته شدم . از نقش زن صبور و بی غرولند بازی کردن هم همچنین .
از انتظار متنفرم . از معلق ماندن و تعلیق هم . یک رابطه که در بهترین حالت سه چهار ماه دو روز وقت بگذرانی این همه عشوه و نه من نمی تونم ندارد. 
سرکلاس مدرسه بوده و جواب نداد ، پانزده دقیقه بعد زنگ زد و من هم خیلی ناگهانی علت کمرنگ شدن این روزهایش را پرسیدم .
تا امروز همه بهانه ها را آورده بود الا مردنش ، دربرابر صراحت کلام من حتما فرصت غنیمت شناخته و گفت راستش هربار به خوودم رجوع میکنم میبینم کار همیشه بوده ، اما درونم احساس گناه دارم و آمادگی ندارم برای دیدار.
می پرسم چرا ؟ بعد از نزدیک سه سال به این حس رسیدید؟
ارزشش را ندارم ؟ با خودتان میگویید حالا دوسال بودیم بس است و ... 


میگوید نه ، اینطوری ها هم که میگویید نیست .
میگویم خب اگر اینطوری ها که من میگویم نیست ،شما بفرمایید پس چطوریهاست ؟
بلند میخندد و میگوید تو باید یک روانشناس روانکاو میشدی تا بنشینی با مردم حرف بزنی و هرچه پنهان درون دارند بریزی بیرون .همان ماجرای اره که بهت گفته بودم و تو در هرفرصت مسخره ام میکردی ...

فکر میکنم عجله میکنم و میترسم اطرافیانم صدمه بخورند. 

قطعا منظورش من نیستم .


بعد هم درخانه شان را زد .خداحافظی کردم .


توی ذهنم زنی با لباس نخی و روسری ،مثل زنهای فیلمهای تلویزیون وطن دررا باز میکند و خسته نباشید میگوید .
چراغ ذهنم خاموش میشود .
برایش پیام میدهم که یک پرسشنامه میفرستم شب موقع رسیدن خانه پرکنید من هم از آشفتگی ذهنی بیرون بیایم .
سوالها پخش و پلا هستند . مثل ذهن من . از مساله مالی تا فکر اینکه به جدایی فکرمیکند یا نه .
درآخر میگویم هرگز مسخره اش نکردم ولی تشبیه من به اره در زندگی اش مسخره کردن من بوده و هربار با تکرار این موضوع امیدواربودم تشبیه بهتری بکند.
اگرهم تصمیم گرفتید به جدایی یکبار برای یکی دوساعت قراری بگذارید ببنمتان ، خداحافظی کنم و بروم .
جواب ایمیل را میدهد ، که پیامتان را دیدم ، امیدوارم یکبار سرفرصت که فکرم جمع و جور است پاسخ بدهم .
درحال تعلیق، کاری است که او میکند .

پیوست : به تمام زنهایی که به همسران ، نامزدها، دوست پسرها، عاشق هاشان خیانت کردند، پیچاندند، دور زدند، تیغ زدندو ... خرده ای نمیگیرم .
بلایی سر آدمهایی که دوستتان دارند نیاورید تا تبدیل به خانم هاویشامی شوند که عمرو ثروت میگذارد که دل مردها را بشکند و خونشان را در جامی ریخته و سر بکشد!


این همه نبشتم تا ثبت روزگار بماند 

  • Jahan Jan

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی