پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی
دوشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۶، ۱۲:۵۲ ق.ظ
یکبار برای پسرش نامه ای نوشته بود و من خواندم ... یک جایی از نامه اما عجیب چنگ زد به دلم .
آنجا که گفته بود: « پسرم از روزی می ترسم که من زنده باشم و تو یتیم باشی» ....
پدرم زنده است و من یتیم هستم، اگرچه وقت بودنش در خانه هم جز جدال بی پایانش با مادرم و ظرفهایی که شکسته میشد و فریادهایی که همه میشنیدند چیز دیگری نبود.د عواها تمام شده ، حالا پدرم سالهاست تمام فرزندانش را و گذشته اش را رها کرده و رفته .
با اینکه یکی دوگذر به چله نشینی ام مانده و کودک نیستم ، اما هنوز دختر وپدری را خندان و خوش و خرم می بینم یک قسمت از قلبم تیر می کشد و چشمهایم خیره می ماند و آه می کشم ...
ما سالهاست که یتیمیم ...
از مردهایی که قلبشان باید پشت سرت بتپد و نمی تپد .
عکسها برنده جایزه پولیتزر ۲۰۱۶ هستند.
- ۹۶/۰۱/۲۱