جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

جان جهان

ما فراموش شدگان جدا افتاده از خویشیم، که دیگر سراغی از ما نمی گیرند.

نوازش کن که از حد شد شکیبم

شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۶، ۱۲:۳۹ ق.ظ


۱. همیشه در ناگهانی ترین لحظه، عزیزترین دارایی مان از دست می رود و ما درست همان موقع یادمان می افتد، چقدر "دوستت دارم" هایمان را نگفته ایم، " از اینکه دارَمت  شادترینم" را نگفته ایم..

همیشه دیر یادمان می افتد برای آنچه که داریم با خوشحالی شکر گوییم. همیشه دیر می شود و ما بعدَش، تمامِ اندوهمان از حرف هایی ست که نزده ایم.




۲.بگفتمش به لبم بوسه‌ای حوالت کن

به خنده گفت کی ات با من این معامله بود


حافظ ، درباب زدن زیر میز حساب و معامله



۳. بدترین حال آدم هم ، فهمیدن آن است که به  وقت گریستن دست نوازشی نیست ، آغوش مهربانی نیست ...

  • Jahan Jan

نظرات (۱)

بعد از خوندن 3 شاعر میفرماد:
آقا برای کشتن من سم بیاورید.../
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی